به قدری از تکرار این تیریپی این روزا منگ شدم که تمایل پیدا کردم از بازپخش کارتون سیندرلا برای nامین بار متوالی توسط خواهر کوچیکه به شدت استقبال کنم و دنبال دوباره شمردن تعداد آجرهای خونه ی آقاموشه باشم و تفاوت رنگ لباسای آناستازیا و گرزیلا از ابتدا تا انتهای کارتون رو دوباره مرور کنم! دونه های ذرتی که توی دست موش چاقه جا میشد رو دوباره بشمارم و با دیدن قیافه ی مادرخوانده ی سیندرلا همراه خواهرم شروع کنم به نفرین کردن و همچنان از تبدیل شدن کدو تنبل به کالسکه ذوق مرگ بشم!  و همچنان از تبدیل شدن کدو تنبل به کالسکه ذوق مرگ بشم!  و همچنان از تبدیل شدن کدو تنبل به کالسکه ذوق مرگ بشم!

یه همچین وعضی اصلا!