ایمان در ذات آدمی است:

آن هنگام که کودک به دنیا می آید در آغوش گرم مادرش آرام می گیرد. او به مادرش ایمان دارد و هر لحظه ایمان او بیشتر می شود. « امن » ترین مکان برای کودک آغوش مادرش است. او آنقدر تعصب دارد که وقتی مادرش را بخواهد به سختی می شود، او را راضی نگه داشت! شاید بشود گفت او باید به کسی ایمان بیاورد تا بتواند زنده بماند. باید مرتبه ای از باور قلبی را تجربه کند!


شاید کسی بگوید آن کودک عقلی ندارد.

واقعا در این مورد هنوز مطمئن نیستم . اما مشکل می شود گفت که کودک عقل نداشته باشد.

شاید بتوان گفت محبت و آغوش گرم مادر و بوسه های پی در پی، کودک را قانع می کند که می تواند آنجا آرام بگیرد.

البته شاید بتوان روابط روحی و معنوی را هم در ایمان داخل دانست. ( و شاید در آینده در این مورد هم نوشتم )

اما بحث در این بین عقل و ایمان است.


شما شاهد انتخاباتی بودید و در آن هرکسی به شدت بر روی نامزد مورد نظرش پافشاری می کرد. تعصب و ایمان ... !

در انتخابات گاهی پافشاری ها بر روی یک شخص از ایمان به وی نشأت نمی گیرد. بلکه کافی است شما ایمان داشته باشید که طرف مقابل نالایق است!

تقابل باور ها در انتخابات یک نمونه ی کوچک از جنگ های دینی بر سر باورهاست! آن هنگام که هر شخصی خود را برای باور خود فدا می کند!


اگر ایمان نبود چه می شد؟

با نهایت تاثر و تاسف باید بگویم اگر ایمان و این خاصیت استواری و ایستادگی بر روی دانسته ها نبود هیچ موجود زنده ای وجود نداشت!

چه اینکه حیات و بقا، از ایمان به کوچک ترین چیزها نشأت می گیرد.


آهو ایمان دارد که شیر دشمن اوست ...

مگس به بال های خود ایمان دارد ...

و شما که در حال خواندن این مطلب هستی، در آن واحد به چند مورد ایمان راسخ داری:

1- این مطلب را کسی نوشته است

2- این مطلب را من نوشته ام

3- من نوشتن می دانم

4- زبان صحبت من فارسی است

5- شما خواندن می دانی

6- این مطلب در مورد « ایمان » است

7- .....


ادامه دارد ...