حدود 9 آذر بود که توی این وبلاگ نوشتم که میخوام عادت بی فایده ی پیگیری اخبار رو کنار بگذارم، چون فکر میکردم این کار باعث میشه آرامش و تمرکز بیشتری پیدا کنم.

مثال من مثل کسیه که به خیال خودش مویی در ماستش دیده و میخواد اون رو بیرون بکشه، غافل از اینکه این مو به موشی وصله که ته ماست افتاده! و وقتی می خوای مو رو بیرون بکشی و مثل همیشه از ماستت لذت ببری، تمام تصوراتت به هم میریزه !


اصولا وقتی مو به موش تبدیل میشه، این نیاز پیدا میشه که کمی کلی تر به قضایا نگه کنیم و جزئیات رو نادیده بگیریم و بفهمیم که مزه ی این ماست رو نمیشه با توجیهات و تلقینات خوب و مطبوع کرد !


وقتی که از خواندن اخبار گلایه داشتم فکر میکردم مشکل همینه و بس، غافل از اینکه این مسئله علت نیست، بلکه معلول رفتارهایی هست که در گذر زمان در من ریشه زده ...
رفتار ها، حواس پرتی ها و عاداتی که روی مسائل مختلف زندگیم اثر گذاشته ... البته شاید الان یک وضعیت بحرانی نباشه و به ظاهر همه چیز عادی پیش میره، اما از اونجایی که فرصت زیادی برای اشتباه و بازنگری و ترمیم خودم ندارم باید این رو یک بحران تلقی کنم.

دغدغه و سعی من در جهت مسائل مختلف، همیشگی بوده ...
اما به لطف خدا چند مشکل اساسی رو پیدا کردم که باقی مسائل ریشه گرفته ازین هاست و خود این ها هم بسیار زیاد به هم ربط دارند:

1- پراکندگی سعی و تلاش و عدم یکپارچگی
2- کامل گرایی
3- عدم تمرکز زیاد در مسائل مهم
4- تمرکز در مسائل جزئی و بی ارزش
5- میل به دستیابیِ سریع ، آسان ، کامل
6- هدر رفت انرژی در موارد غیرضروری

نوع این موارد طوری بوده که در جزئی ترین ارکان زندگی من رسوخ کرده، شاید به تازگی تمایل به خوردن چیزها هم در من پیدا شده ! یعنی می خواهم به صورت میان وعده چیزی بخورم، تخمه، میوه، شربت و ... . به طوری که گاهی اصلا از سر گرسنگی هم نیست، بلکه به طور کاذب احساس تمایل به خوردن پیدا میکنم. ( البته پرخور نیستم و این هم زیاد نیست ! اما این در ادامه ی مسیری هست که برای تغییرات اساسی به اون رسیدم )
اما حالا فکر میکنم باید جلوی این گرفته بشه و بر این میل ها مسلط بشم، میل به خوردن، میل به فهمیدن، میل به اثبات و باقی امیالی که قبلا ازشون گفتم و نگفتم

احساسم این هست بعضی از این ویژگی ها و گاهی میل ها، به خودی خود بد نیستند، بلکه بدی اون ها، این هست که بدون تدبیر باشه و « من » رو به دنبال خودش بکشه بدون اینکه خودم براش تصمیم عقلانی بگیرم. شاید روال محکمی که الان میخوام به کار ببندم در آینده به کار نگیرم، بلکه فقط برای این هست که چون تا الان تا حدودی افسارگسیختگی داشتم، باید فعلا محکم برخورد کنم تا کمی تعادل برقرار بشه.

جالب اینجاست که وقتی به رفتار اطرافیان و مردم توجه میکنم هم با شدت بیشتر یا کمتر مشکلاتی که گفتم وجود داره، و میشه گفت هرچقدر در افراد کمتر ویژگی های حواس پرتی و سستی اراده به چشم میخوره، شخصیت محکم و باثبات تری دارند.