سوال سوم: آیا خالق تو دینی برایت فرستاده یا خرد کافیست؟

گاه از خودم میپرسم که تو کیستی؟ آیا مخلوقی رها شده بر روی غباری سرگردان در این بی کران هستی؟ میپرسم از خودم که آن که تو را آفرید، چرا تو را در زمین خاکی به بند کشیده ؟ تا به کجا بروی؟ زندگی و مرگ، لذت و درد، فکر و وهم همه را برای چه در وجود تو گذارده؟ برای هیچ؟ برای بازی؟


از خودم میپرسم به راستی برای رنج آفریده شده ای یا برای لذت؟ برای فهمیدن یا برای تفنن ! برای ماندن یا برای رفتن ! برای تباهی یا برای تعالی ؟

تو آیا بازیچه ای زبون و بی مقدار در دست خالقی قدرتمند و مستبدی؟ یا مخلوقی که برای هدفی آفریده شده ای؟

از کجا می توان فهمید که چیستی؟ از کجایی و در راه کجایی ؟


روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم


من فکر میکنم که من برای هدفی خاص، بزرگ و سخت آفریده شده ام و زمان،جسم، روح، زمین و خواص آنها که در این دنیا در اختیار من است برای رسیدن به آن هدف است.

من مجموعه ی سیستم دنیا را هدفمند و یکپارچه و موجودیت یافته بر اساس دانایی موجودِ قدرتمندی میدانم که با حکمتی والا و دوراندیشی و دانشی بی حد، این مجموعه را به عرصه ی وجود و حیات انداخته است.

هر موجود این عالم با مجموعه ای از داشته ها و استعداد ها، راهی را در تکامل خویش و رسیدن به آنچه که باید باشد می پیماید تا با شکفتن استعداد و رسیدن به کمال، علاوه بر خود، نظام کلی یکپارچه ی عالم را نیز به کمالش نزدیک تر کند. آنچه که دنیا اعم از انسان، حیوان و کلیت جهان را به کمال میرساند، تبدیل استعدادهای بالقوه ای است، به قدرت هایی بالفعل و فعال. میتوانم بگویم مجموعه این حرکت به سوی کمال موتور محرکه ی عالم است و هر موجودی به سوی کمالی که برای او در نظر گرفته شده در حرکت است.


اما موضوع برای انسان فرق میکند، زمانی که پای خرد به میان می آید. بعضی ها می گویند، خرد و قدرت اختیار انسان برای رسیدن او به کمال کافیست. بعضی ها هم در کل مفهوم کمال را نسبی می کنند، کمال، آرامش، رهایی، لذت نهایی یعنی آنچه که هر فرد فارغ از واقعیت، آن را برای خود می پسندد.