من و ماه

رو به یار

human machine

تازگیا به این فکر میکنم که زندگی چقدر ماشینی شده!

زندگی ماشینی یعنی چی؟
زندگی ماشینی از نظر من یعنی آسانسور، یعن پله برقی ، یعنی تاکسی، یعنی اینترنت، یعنی تلویزیون !!

یعنی تند تند راه رفتن توی خیابون برای اینکه سریع به مقصدمون برسیم!
یعنی فرق بین دیدن و نگاه کردن!

واقعا اینطوری زندگی کردن چه لذتی داره؟

کی میخوایم گوش بدیم به اطرافمون
کی فرصت میکنیم بریم توی پارک بشینیم و چهارتا نفس عمیق بکشیم؟

چرا لذت بردن ها رو نادیده میگیریم یا به آینده موکول میکنیم؟

زندگی خودش ترمز نداره! ما هم که هی گاز میدیم بهش!!
آروم تر راه بریم، آروم تر حرف بزنیم، آروم تر فکر کنیم، آروم تر نگاهمون رو بچرخونیم....... آروم تر تایپ کنیم حتی!!!



۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

عجبا 2

یعنی دارم دیوونه میشم خداییش!

امروز صبح از ساعت 7 تا 9 داشتم توی خواب و بیداری روی پروژه کار میکردم!

همچین کد ها رو عیب یابی میکردم که توی بیداری هم اینطوری نمیکنم!!


سرم در مرز ترکیدن بود.... هرچی به زور میخوابیدم، دوباره چند دقه بعد تو فکر کُد ها بودم!!


به یه استراحت حسابی نیاز دارم...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

عجبا

تویی که حتی یک بار هم قرآن رو به دقت و با حوصله مطالعه نکردی و نمیدونی توش چی نوشته!


بیجا میکنی میای ادعای حزب اللهی بودن و بچه شیعه بودن و مسلمان بودن میکنی!


حتی خودم.... حتی شما دوست عزیز!!

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
علیرضا

هوایی ام

هوایی ام !
هوای تورا در سرم دارم!!

همچون بادکنکی که سرش را از هوا پُر کرده باشند...
تا ولش میکنی می رود و در هوا محو می شود!

سر من را هم از تو پُر کرده اند ...
لحظه ای که دست هایم چنگشان را می گشایند به سوی تو پر میکشم!
در تو غرق میشوم!

اما هر بار ...
آرام تر و کند تر از قبل!!

میترسم روزی!
سرم را از خاک پر کنند!

اما تو نگذار
با نفس هایت در سرم بدم!

مرا از دست هایشان دور کن!
فراری ام بده!!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

ای آفتاب ...

ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن
یا رب مباد تا به قیامت زوال تو
مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز
طغرانویس ابروی مشکین مثال تو
در چین زلفش ای دل مسکین چگونه‌ای
کآشفته گفت باد صبا شرح حال تو
برخاست بوی گل ز در آشتی درآی
ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوه‌ای ز ابروی همچون هلال تو
تا پیش بخت باز روم تهنیت کنان
کو مژده‌ای ز مقدم عید وصال تو
این نقطه سیاه که آمد مدار نور
عکسیست در حدیقه بینش ز خال تو
در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم
شرح نیازمندی خود یا ملال تو
حافظ در این کمند سر سرکشان بسیست
سودای کج مپز که نباشد مجال تو
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

I have no idea!

دیدید یه سری که دارن با کامپیوتر کار میکنن، (حالا با ویندوز یا  فتوشاپ یا آفیس، یا هر نرم افزار دیگه) تا یه مشکلی پیش میاد شروع میکنن به فحش دادن به جد و آباد سازنده و برنامه نویس اون نرم افزار؟؟

واقعا ما ایرانی ها خیلی پرروایم!!!!!!!

نسخه ی حرفه ای نرم افزار چند هزار دلاری رو رایگان نصب کردیم! اونم روی سیستم عامل رایگان !!

یه  انتظارایی داریم عجیــــــب !!! حتی بیشتر از اونی که چند میلیون پول نرم افزار داده ...

والا !

پ ن : حالا به پولی ها هم فحش میدین، حداقل به رایگان ها دیگه فحش ندین ... وجدان هم چیز خوبیه ها !!



۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
علیرضا

آتش

یک شب آتش در نیستانی فتاد

 سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد

 شعله تا سرگرم کار خویش شد

 هر نیی شمع مزار خویش شد

 نی به آتش گفت کین آشوب چیست؟

 مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟

گفت آتش بی سبب نفروختم

دعوی بی معنیت را سوختم

 زانکه می گفتی نیم با صد نمود

 همچنان در بند خود بودی که بود

 مرد را دردی اگر باشد خوش است

 درد بی دردی علاجش آتش است

 درد بی دردی علاجش آتش است



شاعر: مجذوب تبریزی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

کپی !


تجربه ثابت کرده هیچ کپی ای برابر اصل نیست!


یعنی اگر دل به یه چیزی بدی، و گمش کنی! یه عمرم که دنبال مثلش باشی ، عمرا پیدا کنی!


هیچ کدومشون مثل اون اصلیه نمیشن!


هرچقدر بگردی فقط سرخورده تر میشی!


جنس کپی هرچقدرم خوب باشه، هرچقدرم بهتر باشه، باز اون چیزی نیست که تو میخوای! اون چیزی نیست که تو انتظار داری!


راه حلش اینه که دنبال یه اصل دیگه باشی! محدودیتای ذهنتو برداری و ازون اصلی دل بکنی! نگاهتو باز کنی و دنبال یه جنس اریجینال جدید باشی! ( اما مگه میشه به این راحتیا ؟؟ )


والا ...

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
علیرضا

مای ناراضی


عادت کردیم که ناراضی باشیم!

از دماغمون، از ریختمون، از سر تاس و قد کوتاهمون!


از لاغری و چاقیمون! از نداریمون، از ساعت کاری یا بیکاریمون!

از رفیقا و آشناها ...

حتی از خدا هم! عادت کردیم که ناراضی باشیم!


تنها چیزی که ازش راضی هستیم، همون خودِ خودِ خودمونیم!

فقط از خودمون راضی هستیم!

انگار نه انگار هزار تا اخلاق گند و ناپسند داریم و جیگر دیگران رو خون کردیم!

لبخند تلخ مسخره ی رضایت از خود روی لب تک تکمون هست، فقط باید ببینیمش!


همین خودخواهی و از خودراضی بودن ماست که انقدر دست و پامون رو بسته!

چرا ما آدما هیچی نمی فهمیم؟؟


چرا نمیفهمیم کجا باید راضی باشیم و کجا باید ناراضی باشیم؟

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
علیرضا

چای!

یعنی من موندم اون ده ثانیه ی طلایی که چایی رو باید دقیقا همون موقع خورد، کِی هست آیا؟

دقیقا چند ثانیه بعد از سوختن دهان ؟! یا دقیقا چند ثانیه قبل از یخ شدنش ؟!





راهنمایی کنید ... نمره منفی هم داره اگه اشتباه جواب بدید!
۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا