من و ماه

رو به یار

۲۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

جدی؟؟


یه وقتایی هست یه احترام های خاص و عجیبی به یک سری افراد ابراز میکنم! که طرف هاج و واج میشه و هزارتا برداشت متفاوت از کار من میکنه!

عزیزم بگذر از کنار این ها، من وظیفه ام رو انجام دادم اونجا!! تو مو میبینی و من پیچش مو!!

به یک نیتی شاید من یک تکریم زیاده از حدی کردم، مطمئنا باش دلیل خاص خودمو داشتم! شما هم سعی کن مثل باد بگریزی و غباری به پیراهن نگیری!


گرچه میدونم نمیخونن اینجا رو چون اگه میدونستم میخونن کلا نمی نوشتم، اما همینطوری گفتم ثبت بشه!

اینم ببینید جیگرتون حال بیاد:
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

حاجی


حاجی مردونگیش ثابت شده !

اصلا کلا هرکس اخلاق منو دید فکر کرد دیگه هیج حرفی تو گوشم نمیره!

اما نمیدونستن انقدر میتونم نصیحت پذیر باشم!!

نمیدونم شایدم واقعا نصیحت تو گوش ما نمیره، یعنی باید طرفش باشه که ما گوشمونو بهش بدیم!

یا گاهی هم انقدر نقش مثبت بازی کردیم یارو میگه مارو نصیحت کن!! ( تو که خودت آخرشی ! من چی بگم بهت مومن!)

_____________________________________

یعنی من با این همه غرور و دل سنگی بالاخره خواستم به یه نفر زنگ بزنم و یه خرده فقط بشنوم!!

گاهی میشه زنگ میزنم به دوستان حالشون رو بپرسم اینم هست اما این که زنگ بزنی که فقط حرف بشنوی یه فرقایی داره!

_____________________________________

حاجی وقتی غر زدنامو شنید فهمید درد کجاست!

بهش گفتم حاجی سختمه، دارم میشکنم اینجا! وضعیت خرابه...

گفت مرد توی سختیه که مرد میشه، باید صبر کنی! صبر کنی همه چی درست میشه!

جمله ای که هزار بار خودم به خودم گفتم و ده هزار بار تو دلم به دیگران گفتم و صدهزار بار تو کتابا خوندم!

اما انگار باید اون روح و معنای حرف رو آدم درک کنه و مبدأ حرف خودش به معناش واقف باشه که اثر بذاره!

تمام حرف هایی که داشتمو نگفته بودم رو جواب داد حاجی!

میگفت توی خودت نگه دار، اینقدر غر نزن! به کسی نگو! اینطوریاس که آدم درست میشه!



چی بگم والا!

نصیحت خونم کم شده! هر نصیحتی دارید بگید حتما حتما!!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

تکراری ها !!

به قدری از تکرار این تیریپی این روزا منگ شدم که تمایل پیدا کردم از بازپخش کارتون سیندرلا برای nامین بار متوالی توسط خواهر کوچیکه به شدت استقبال کنم و دنبال دوباره شمردن تعداد آجرهای خونه ی آقاموشه باشم و تفاوت رنگ لباسای آناستازیا و گرزیلا از ابتدا تا انتهای کارتون رو دوباره مرور کنم! دونه های ذرتی که توی دست موش چاقه جا میشد رو دوباره بشمارم و با دیدن قیافه ی مادرخوانده ی سیندرلا همراه خواهرم شروع کنم به نفرین کردن و همچنان از تبدیل شدن کدو تنبل به کالسکه ذوق مرگ بشم!  و همچنان از تبدیل شدن کدو تنبل به کالسکه ذوق مرگ بشم!  و همچنان از تبدیل شدن کدو تنبل به کالسکه ذوق مرگ بشم!

یه همچین وعضی اصلا!


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

به جهنم!


یک وقتی هست یک رهبری در مقابل دشمن خارجی که سالهاست شمشیر را از رو بسته و فکر تحقیر ملت را در سر دارد بر میگردد و می گوید به درک!

دمش گرم اصلا، ناحق نمی گوید به والله!


اما یک نفر که از داخل لپ لپ بیرون آمده بر میگردد و به ما میگوید به جهنم که میترسید!

به جهنم که به فکر ذلیل شدن خودتان هستید!

به جهنم که نگران آینده ی مملکتید!

به جهنم که به من و ژنرال های خروس نشان ماقبل تاریخم اعتماد ندارید!

به جهنم که سیاست های وزارت امور خارشه ی ما را نقد می کنید!

به جهنم که اعتدال انحصاری ما را انفعال انتحاری می نامید!

به جهنم که در زمان هاشمی برایتان شناسنامه صادر نکردند!

به جهنم که هویتتان را خاتمی از شما گرفت!

شما همگی بروید جهنم، من و جماعت موافق توافق ژنو همگی میرویم به بهشت!



۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
علیرضا

فریاد


جنون امروزم را با الفبای کدام زبان بنویسم که حرف به حرفش برایت آینه ای باشد از حیرانی دلم؟

آتش درونم را با کدام زبان فریاد زنم تا بدانی تب ِ بی تابیم را طبیبی نیست که مرهمی تواند آورد!



نه ؛ اصلا این حرف های قدیمی را کنار بگذاریم

اینک به من بگو:

طنین کدام ناله به گوشت خوشتر است و کدام فغان عیشت را کامل می کند؟

تارهای دل سوخته را با ساز کدامین سوز کوک کنم ؟



آری به من بگو ...

کدام فریاد عاجزانه را برآورم که از شور در برابر چشم حریفان به رقص آیی ؟







کاملا با ربط: تا به کی در حیرت؟
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
علیرضا

میخانه

بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم

کز بهر جرعه‌ای همه محتاج این دریم

روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق

شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم




پ ن : پیش قاضی و ملق بازی؟ پا نوشت زیر شعر حافظ؟؟
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

مرا یارای تو نبود!

تو می دویدی و پایی نبود!

می خندیدی و غمی نبود!

حرف میزدی و کلمه ای نبود!

نگاه می کردی و منی نبود!


پ ن :  :|
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

مرد

عاشقانه های یک مرد:

مولای یا مولای انت المولا و انا العبد، و هل یرحم العبد الا المولا ؟



پ ن: ای کاش این عاشقانه ها را با صدای خودت می شنیدم!

پ ن: چگونه کسی این جملات را از زبان تو شنیده و ایمان نیاورده؟


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

ساعت شلوغی

واقعا توی این برهه از زندگیم احساس میکنم تغییرات پایه ای داره به وجود میاد
تغییرات محل زندگی و  سبک جدید زندگی مجردی و تغییرات شغلی سریع و متفاوت در کنار تغییرات عقیده ای و فکری که دارم تجربه میکنم
 نمیدونم به کجا قراره این ها ختم بشه، اما واقعا کمی آرامش نیاز دارم
کمی به یه چیزای خاصی نیاز دارم که سرعتم رو کم کنه

شاید بیشتر از اینکه احساس خستگی داشته باشم ، احساس حیرت و ول بودن و رها بودن میکنم
چیزی که به کمکم میاد که امید داشته باشم توکله
اگر توکل نبود اوضاع ما هم قمر در عقرب بود!!
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
علیرضا

اعتدال

ازین پس به جای واژه ی دلهره آور و بدبین کننده ی « اعتدال » از واژه ی جایگزین «تعادل» استفاده کنیم


به جای واژه ی غصبی و تکراری « تدبیر » از واژه ی « دور اندیشی» بهره بگیریم


و به جای واژه ی مایوس کننده ی « امید» واژه ی « رجاء » را به کار ببریم!


پ ن:

دولت تدبیر و امید

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
علیرضا