چه زمانی سرعت و آرامش و بازدهی بیشتر می شود و انرژی و کار کمتری صرف می شود؟
زمانی که اصطکاک کمتر باشد !
اما یک آدم چگونه می تواند اصطکاکش را کمتر کند؟
زمانی که نقاط تماسش را با اطراف کمتر کند! هرچه سطح تماس ما با محیط پیرامون بیشتر باشد، بیشتر رنج می کشیم و کندتر حرکت می کنیم!
نقاط تماس ما با اطرافمان حواس و قوای ما هستند: بینایی، شنوایی،چشایی حتی « گویایی » و مهم تر از همه فکر و ذهن ما !
میخواهم مثال دیگری بزنم، ذهن ما می تواند مثل توپ کروی ای باشد که وقتی اراده می کنیم آن را به سمت هدفی شوت کنیم، در کمترین زمان و با حداقل درگیری با اطراف، به سمت هدفش نزدیک شود.
البته بعضی ذهن های کروی یک چتر نجات پشت خود بسته اند، ما هدف را پیدا کرده ایم و به توپ ضربه ی صحیحی زدیم اما به محض شروع حرکت، توپ از خودش مقاومت عجیبی نشان میدهد و به روی زمین می افتد، آن وقت باید دوباره بدویم و برویم به محل جدید توپ و آن را شوت کنیم! اما تضمینی نیست که باز هم به سمت همان هدف قبلی نشانه برویم!!!!
توپ های دیگری هم هستند که پر از بندهای چسبناک آویزان هستند، آماده ی درگیر شدن با محیط اطراف، همینکه هدفی را اراده میکنی و توپ را میخواهی شوت کنی ، تازه اول مشکلات است، چون اول از همه به پای خودت می چسبد! اگر شانس بیاوری و پاچه ات را نگیرد، باید منتظر باشی و ببینی این بندهای چسبناک آویزان، در هوا به چه چیزی گیر میکند !!
عقل حکم می کند کمترین اصطکاک را با محیط اطراف داشته باشیم تا سریعتر و راحت تر به هدفمان برسیم!
به قول حاج عمو که میگفت مثل آب جاری باش !
بله باید زیاد توجه نکنیم! زیاد دقت نکنیم، زیاد نرنجیم، زیاد جدی نگیریم !
حواسمان را فقط روی هدفمان متمرکز کنیم و حس های ظاهری و باطنی را بر روی اطراف ببندیم! اطرافی که برای ما اهداف کوچک و کاذب می تراشند!
عفو کنیم! « ببینیم و بگذریم » ... اگر آسان بگیریم، آسانتر رد می شویم ...
شاید این هم نوعی از عفاف باشد! یعنی حداقل ظاهری اش را نگاه کنیم عفت و عفو خیلی به هم شبیه اند ...
آدم عفیف از میل ها میگذرد، میل های زودگذر و کوچک و مشغول کننده را نادیده می گیرد. آدم صاحب عفو هم همینطور، راحت می بخشد !
بسم الله
چهار روز نشستم و نرم افزاری رو که شش ماه پیش ایده ی طراحیش رو نوشته بودم و نیمه کاره بود تکمیل کردم
در نوع خودش عالی بود ...
فردا هم نرم افزار مشابهی که ساختارش شبیه به اینه تکمیل می کنم
چند روز از تصمیمی که برای تغییر گرفتم میگذره.
در مورد اخبار موفق بودم که از حالت بحران خارجش کنم اما هنوز گاهی از دستم در میره.
با گذشت زمان انگار بعضی عادات به روال سابق بر میگردن که باید راجع بهش بیشتر دقت کنم
در طول روزها سعی میکنم مدام به خودم یادآوری کنم که این موارد رو جایگزین کنم:
انفعال > اثر گذاری
نگرانی > اطمینان خاطر
اخم > لبخند
عجله > صبر
فکر کردن به فعالیت بعدی > تمرکز روی کار فعلی
حرکات سریع > آرامش
و ...
باید یک بار دیگه کل یادداشت ها رو بخونم و بعد در مورد اثری که در روابط اجتماعی هم پیدا شده بنویسم
کمی هم انگار از لحاظ جسمی تغییر پیدا کردم، به طوری که قبلا خیلی لاغر شده بودم اما این چند روزه تا حدودی بهتر شدم.
باید ابتدا یادداشت کنم که بارها و بارها شروع به تغییرات در خودم کردم، موارد متعدد و اهداف خودم رو یادداشت میکردم، مدت زمانی رو کم یا زیاد اون ها رو انجام میدادم و بعد از چند وقت بی خیال میشدم.
آثار تغییرات دفعات قبل هم بعضی کوتاه مدت بود و بعضی بلند مدت بودند
اما اینبار منشا شکل گیری تغییر متفاوت بود و ارتباطات جالبی هم بین اخلاقیات و حالات خودم پیدا کردم که به من کمک کرد که با توجه به راهنمایی ها و مسائل مختلفی که شنیده بودم نوع خاصی از تغییر رو پیش بگیرم و اون رو اینجا قدم به قدم یادداشت کنم.
باید بگم نتایج روالی که در پیش گرفتم بسیار خوب بود اما میشه گفت هنوز جای زیادی برای کار دارم، چون هرچقدر بیشتر به رفتارها دقت میکنم، بیشتر جای کار می بینم
سعی میکنم در چند شاخه ، این موارد رو بررسی کنم:
در یادداشت سوم 19 آذر ، لیستی از کارهای نیمه کاره رو نوشتم. در این مدت کوتاه موفق شدم یکی از وبسایت ها رو که دو ماه بود کارشو عقب انداخته بودم انجام بدم.
ربات تلگرام و نرم افزاری رو هم که حوصله تکمیلش رو نداشتم کامل کنم، حالا سه تا مشتری که مایه ی استرس شده بودن و منتظر نتیجه از جانب من بودن، کارشون تحویلشون شده و منتظر جوابشون هستم برای مرحله بعدی
به پایان یک کتابی که داشتم میخوندم هم نزدیک شدم
فاکتور مهم:
وقتی میخواستم کار سایت رو انجام بدم باز بی حوصله بودم دلیلش هم این بود که نمیدونستم باید از کجا شروع کنم! پس روی کاغذ کار رو تکه تکه کردم و به بخش های کوچکتر تقسیم کردم تا ذهنم از حالت حیرانی خارج بشه ، و در عرض چند ساعت انجام شد!
در مورد ویژگی های ظاهری اعم از تنفس، راه رفتن و غذا خوردن و تایپ سریع ! این مورد به کرات از اختیارم خارج میشه اما به محض یادآوری بهش مسلط میشم. تعداد یادآوری ها فعلا زیاد هست که نشان دهنده ی اهمیت موضوع برای منه، باید یادآوری بیشتری داشته باشم
نکته مهم:
همین که گره ابرو ( نشانه ی تمرکز بی جا، سخت گیری و کامل گرایی) باز میشه و تنفس و حرکات آرام میشن:
کلا زندگی آسان میشه ، عیوب دیگران نادیده گرفته میشن، نگاه به اطراف با دید بالاتری صورت میگیره، اهداف بزرگتر بیشتر خودشون رو نشون میدن، نعمت ها و نشانه های خداوند راحت تر دیده میشن، در انجام وظایف فردی هم بهتر پیش رفتم.
با جلوگیری از صرف انرژی غیرضروری، تمرکزم در کارهایی که باید با دقت انجام بشه، افزایش پیدا کرده!
بحث بعدی هم راحت بودن در تعامل با افراد دیگه و خانواده بود، از استرس و اضطرابم کم شد. صبح ها هم راحت تر از خواب بیدار میشم.
به نظر میرسه این تغییرات خوب باشه اما واقعا در مقایسه با مشکلاتی که دارم هیچی نیست، باید ادامه داد که تداوم این مسائل، اثر اصلی رو مشخص میکنه، اگر یک هفته اثر داشته باشه، مطمئنا یک سال تداوم آثار خیلی بیشتری داره.
نکته مهم اینه که باید با هدف گذاری به جلو پیش برم چون بدون هدف امکان رسیدن به نقطه بی تفاوتی و بازگشت به روال سابق وجود داره.
باز هم این پست رو کامل میکنم چون نتایج دیگه ای هم بوده!
حدود 9 آذر بود که توی این وبلاگ نوشتم که میخوام عادت بی فایده ی پیگیری اخبار رو کنار بگذارم، چون فکر میکردم این کار باعث میشه آرامش و تمرکز بیشتری پیدا کنم.
مثال من مثل کسیه که به خیال خودش مویی در ماستش دیده و میخواد اون رو بیرون بکشه، غافل از اینکه این مو به موشی وصله که ته ماست افتاده! و وقتی می خوای مو رو بیرون بکشی و مثل همیشه از ماستت لذت ببری، تمام تصوراتت به هم میریزه !
اصولا وقتی مو به موش تبدیل میشه، این نیاز پیدا میشه که کمی کلی تر به قضایا نگه کنیم و جزئیات رو نادیده بگیریم و بفهمیم که مزه ی این ماست رو نمیشه با توجیهات و تلقینات خوب و مطبوع کرد !
إیّاکُم وَ فُضولَ النَظَرِ فَإنّهُ یَبذُرُ الهَوی وَ یُولِدُ الغَفلَة. از نگاه های زیادی و بی فائده بپرهیزید، زیرا که تخم هوس را (در دل) می پاشد و موجب غفلت می شود . پیامبر اسلام (ص)
هرچقدر بیشتر در مورد میل بی نهایت و اهداف کوچک خودم توجه میکنم بیشتر می فهمم که تا چه اندازه اسیر شده ام و چه میزان انرژی بیهوده صرف میکنم.
وقتی به خودم توجه میکنم ، اقدامات اضافی و بیهوده اعم از افکار، نگاه ها، حرکات، صحبت ها، واکنش ها و ... را به وفور در خودم می بینم.
چند مثال میزنم :
وقتی برای خواندن نماز به مسجد رفته بودم و قبل از نماز کتابی را مطالعه میکردم:
- گاهی با حرکت کسی به سمت او برمیگشتم و او را نگاه میکردم
- گاهی توجهم به صحبت های دیگران جلب میشد
- گاهی بین مطالعه کتاب درگیر افکاری غیرمرتبط می شدم. مثلا با خواندن یک کلمه به فکر کردن در مورد بعضی مسایل مربوط به آن کلمه مشغول می شدم.
- گاهی ذهنم به سمت کار یا مسائلی که زمان آن نبود کشیده میشد.
این موارد گاهی کوچک و گاهی عمیق اتفاق میفتاد. اما چون حالت محاسبه به خودم گرفتم، روی این موارد حساس بودم.
در حدیثی هم که بالا نوشتم، بحث در مورد نگاه حرام نیست، بلکه منظور اصلی نگاه های بیهوده هست، که انگار یک عامل اصلی در حواس پرتی و به وجود آمدن غفلت و غافل شدن از اهداف اصلی هست.