من و ماه

رو به یار

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

Darkness


چرا به باغ شاخه ای گلی به سر نمی زند


چه شد که در بهار ما پرنده پر نمی زند


چه وحشت است راه را که کس بر آن نمی رود


چرا کسی چراغ جان به رهگذر نمی زند


نشاط عشق رفت و در بر این سرای بسته شد


کنون به غیر غم کسی دگر به در نمی زند


شب ستاره کش همی نشسته روی سینه ام


به لب رسیده جان ولی دم سحر نمی زند


شکوفه امیدم و غمم سیاه می کند


مرا خزان نمی برد مرا تبر نمی زند


سیاوش کسرایی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

راهی که رفتــم!

به قول یک دوستی نمیشه هر چیزی رو اینجا نوشت!


یعنی یه وقتی مطالبی رو مینویسی که ممکنه بعدا دیگران بهش نگاه کنن و برات دردسر بشه!


مهمتر از اینها اینه که به شدت احساس نیاز به نوشتن میکنم!


نوشته های صریح و بی پرده در مورد راهی که دارم میرم!


تموم دفتر هام به صورت نامنظم پر شدن از نوشته های سرسری و ...


از طرفی اگر بخوام یک وبلاگ ناشناس داشته باشم موقعیت بهتری خواهد بود.


اما چیزی که مشخصه راهی که من رفتم رو خیلی ها نرفتند...


راهی که من رفتم برای خیلی ها دلهره آور هست!


راهی که من رفتم برای خیلی ها غیرقابل درک هست


شرح راهی که من رفتم خیلی ها رو ممکنه متزلزل کنه !


و من این رو نمیخوام!


باید در موردش فکر کنم.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

بودن یا شدن مسئله این است!


وقتی یه دفعه میخوای از چیزی که 23 سال بودی دست بکشی

و چیز دیگه ای باشی سخته!


یعنی توی وجودت احساس میکنی دو تا « من» داری!

هر کدومش علایق و اعتقادات خودشون رو دارن و میخوان اونطوری که هستن پیش برن


البته احساس میکنم این، با اون چیزی که روان شناسا بهش میگن چند شخصیتی متفاوت هست!

در اصل این داره به من میگه که « من » مراتب مختلفی داره!


یک « من » اصلی ..

و مراتب پایین تر که اتوپایلوت هستن و طبق چیزی که از قبل براش تعریف شده و عادت داره عمل میکنه!


و صد البته تو باید با اون «من» اصلی ارتباط برقرار کنی و بهش اجازه بدی که حاکم بشه و دوباره مراتب پایین تر رو برنامه ریزی کنه


اما به نظرم اصل مسئله این هست که همیشه باید «من» اصلی حاکم باشه!

و هر حالت برنامه ریزی شده و فرمولیزه شده ای غیر از من اصلی که کنترل ذهن و اعمال و رفتار رو بر عهده بگیره دچار اشتباه میشه!


باید همیشه فکر کرد و با تامل و تعقل کار کرد!

چون هر واکنشی نسبت به شرایط موجود که از طریق عادت و دانسته ها و علایق و تعصبات انجام بشه امکان اشتباه داره!

چون هر لحظه ای و هر مکانی و هر موقعیتی و هر پیشامدی و هر حرفی، با لحظه و مکان و موقعیت و پیشامد و حرفِ مشابه قبلی متفاوت هست.


پس باید واکنش ها بر اساس تفکر و تعقل توسط اون « من » اصلی باشه، همون «منی» که اون رو تغییر دادیم و ساختیم.

و بحث اینجاست که سخته!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

فلسفه


فلسفه هم ابزار یافتن است هم بافتن

بعضی با آن حقیقت را می یابند!

و بعضی با آن حقیقت را می بافند!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

حسین!


حسین، گاهی تمام معادله های من را به هم می زند!!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

D:

اینو ببینید : لینک
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

ما مردم فهمیده!

کلا اینکه بدانید که میدانید یا نمیدانید بسیار چیز جالبی است!


روشنفکران بر این باورند که مردم نمی دانند! و رسالتشان این است که به مردم بفهمانند که آن ها نمی دانند!


مذهبی ها هم میگویند: شاید چیزهایی را ندانیم اما هرآنچه که می دانیم درست است!


فیلسوفان که از اساس می گویند ما هیچ نمیدانیم! اما رفتارشان طور دیگری است مخصوصا هنگام بحث !


مادی گراها اما متفاوت اند ... گاهی می دانند و گاهی نمی دانند. گرچه تکیه شان بر آنچه که نمی دانند بیشتر از چیزی است که می دانند!!


کلا التقاط بین این منش های فکری آش شوربایی می شود که بویش تو را به این فکر می اندازد که « اساساً شامّه چه چیز مزخرفی است » !


و از التقاط اینها به اینجا می رسی که میگویی اصلا دانستن چیست و علم کدام است !!!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا