من و ماه

رو به یار

۶ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

یادداشت چهاردهم : در راه ...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
علیرضا

هدف وسیله را توجیه نمی کند

در منش پیامبر اسلام همانطور که قبل تر نوشتم بعضی نکات وجود دارد که برای معاندین و موافقین جای تفکر است. آن جایی که حاضر نیستند برای ترویج شهادت و بالا بردن مقام شهیدی که عمر خود را در رکاب پیامبر بوده و جان خود را در راه اسلام فدا کرده است به هر وسیله ای دست بزنند:

بلکه فقط حقیقت را مطرح می نمایند. دو نمونه دیگر از این روایت ها را می خوانیم:



1- در جنگ احد یکی از اصحاب شهید شد در حالیکه از گرسنگی سنگی به شکمش بسته بود. مادرش بر سر بالین او آمد و خاک از صورت او پاک کرد و گفت: بهشت بر تو گوارا باد. پیامبر سخن او را شنید و به مادر شهید فرمود آیا بر تو وحی شده که می دانی بهشت بر او گوارا خواهد بود شاید او سخنان بی فائده می گفته است.


2- سعدبن معاذ هم که از انصار و مجاهدین بدر و احد بود و مرگش هم به دلیل جراحت در جنگ خندق بود داستان مشابهی دارد:

پیامبر خود در تشییع او شرکت کرد و بر او نماز گذارد و حتی لحد او را چید. پس از آنکه از خاکسپاری فارغ شد، در آن لحظه مادر داغدیده‏ ى سعد از گوشه‏ اى فریاد برداشت: اى سعد! بهشت بر تو گوارا باد، ولى پیامبر فرمودند: اى مادر سعدا مطلبى را بر پروردگارت در مورد فرزندت این گونه قاطع و یقینى نسبت مده؛ زیرا فشار سختى به سعد وارد شد!!

چون پیامبر و مردم از دفن سعد برگشتند، گفتند: اى پیامبر خدا! کارى را از شما در مورد سعد دیدیم که بر کسى ندیدیم، با پاى برهنه و بدون عبا تشییع جنازه آمدید. فرمودند: در این حالت به فرشتگانى که به تشییع آمده بودند اقتدا کردم. گفتند: گاهى جانب راست و گاهى جانب چپ جنازه را بر دوش گرفتید.

فرمود: در تشییع جنازه دستم در دست جبرئیل بود، آنچه او انجام داد من انجام دادم. گفتند: شما براى غسلش اجازه دادى و بر او نماز گزاردى و لحدش را چیدى آن گاه گفتى: فشارى سخت بر او وارد شد! فرمود: آرى، زیرا با خانواده‏اش بداخلاق بود!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

یادداشت دوازدهم: یک ماه بعد ...

الان که 8 دی ماه هست و چند روزی هست که برای خودم برنامه ای نوشتم که طبق اون کارهای مفیدی انجام بدم.
گفتم که با تغییرات در روحیات و رفتار و کسب آرامش تونستم اراده ام رو تقویت کنم و به کارهای مفیدتری مشغول بشم.
الان که اینجا مینویسم از ابتدای شروع این حرکت حدود 20 روز تا یک ماه میگذره.
در این مدت در مورد موضوعات کاری:
سه کار نیمه کاره رو تا مرحله ای که لازم بود رسوندم
و یکی از ایده ها رو به اتمام رسوندم
و یک نرم افزار برای یک مشتری نوشتم.
و بعد از اون شروع کردم به تبلیغات نرم افزار آخر که ببینم آیا کسی تمایل به خرید اون داره یا خیر.

انجام این موارد در مدت بیست روز تا حدودی خوب به نظر میرسه
یک نکته ای اما مهم هست این که با اتمام کارهای قبلی، نیاز به این وجود داره که به صورت دقیق کارهای آتی نوشته بشن تا با خلأ مواجه نشم!

مشکلات روزهای اخیر:
پنجشنبه و جمعه ها تا حدودی عنان کار از دستم خارج میشه
باز به مشکل چک کردن کانال های خبری دچار شدم
احساس آرامش رو به قوتی که ابتدا در خودم حس میکردم دیگه ندارم.
عدم بازدهی مسائلی کاری کمی من رو در رابطه با کارهای بعدی دچار تردید کرده.
تعداد دفعات یادآوری به خودم در مورد کنترل و تدبیر در طول روز کاهش پیدا کرده

باید دوباره روی میل به دستیابی و مصادیقش در طول روز تمرکز کنم
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

یادداشت یازدهم : هدف گذاری کن ...

بسم الله

قبلا نوشتم که بنا بر نقل و عقل باید خود را به چیزهای مهمی مشغول کنی تا اشتباها و از سر بیکاری به چیزهای بی اهمیت مشغول نشوی!
یعنی در هر صورت جدا ازین دو حالت نیستی! یا مشغول چیزهای مهم هستی یا بیکار و الاف نشستی !

و من خواستم که خودم را مشغول کنم
آمدم در برگه ای نوشتم که :
چند ساعت باید کار برنامه نویسی پروژه هایم را پی بگیرم
دقایقی هر روز کتاب بخوانم
اندکی سخنرانی معنوی گوش بدهم
هر شب قسمتی مستند علمی ببینم
ساعتی یک کار با ارزش فرهنگی را پی بگیرم
کار بر روی کانال کاری که دارم
مقداری هم روی کتاب نیمه کاره ای که قرار بود بنویسم وقت بگذارم
و باقی وقت را به استراحت و ...

وسط چین

اما نتایج:
در مورد کار و گوش دادن سخنرانی تا حدودی موفق بودم که خدارا شکر
و باز هم خداراشکر که یکی دو ساعت صبح ها زودتر بیدار می شوم، انگیزه بالاتر رفته و اراده کمی تقویت شده.
کار فرهنگی و تکمیل کتاب رو با هم ادغام کردم و کمی موفق شدم
اما کمتر موفق شدم کتاب بخوانم و مستند علمی ببینم ...
در مورد کانال کاری هم موفق شدم تا حدودی اما نتیجه دلخواه هنوز حاصل نشده

در ساعت هایی که نوشته بودم بین کارم کمی استراحت گذاشته بودم و البته فعلا زیاد در انجام این برنامه به خودم سخت گیری نکردم.
باید کمی زیر و بالا کنم و برنامه را به نحو مطلوب تری تغییر بدهم.

اما در کل بیشتر احساس مفید بودن دارم، بیشتر احساس استفاده واقعی از زمانم را دارم
گرچه هنوز خیلی راه وجود دارد که بتوانم بر خودم و زمانم مسلط بشوم
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

یادداشت دهم : چاه ها ...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
علیرضا

یادداشت نهم - شاخک ها را جمع کن!

چه زمانی سرعت و آرامش و بازدهی بیشتر می شود و انرژی و کار کمتری صرف می شود؟

زمانی که اصطکاک کمتر باشد !


اما یک آدم چگونه می تواند اصطکاکش را کمتر کند؟

زمانی که نقاط تماسش را با اطراف کمتر کند! هرچه سطح تماس ما با محیط پیرامون بیشتر باشد، بیشتر رنج می کشیم و کندتر حرکت می کنیم!

نقاط تماس ما با اطرافمان حواس و قوای ما هستند: بینایی، شنوایی،چشایی حتی « گویایی » و مهم تر از همه فکر و ذهن ما !




میخواهم مثال دیگری بزنم، ذهن ما می تواند مثل توپ کروی ای باشد که وقتی اراده می کنیم آن را به سمت هدفی شوت کنیم، در کمترین زمان و با حداقل درگیری با اطراف، به سمت هدفش نزدیک شود.

البته بعضی ذهن های کروی یک چتر نجات پشت خود بسته اند، ما هدف را پیدا کرده ایم و به توپ ضربه ی صحیحی زدیم اما به محض شروع حرکت، توپ از خودش مقاومت عجیبی نشان میدهد و به روی زمین می افتد، آن وقت باید دوباره بدویم و برویم به محل جدید توپ و آن را شوت کنیم! اما تضمینی نیست که باز هم به سمت همان هدف قبلی نشانه برویم!!!!

توپ های دیگری هم هستند که پر از بندهای چسبناک آویزان هستند، آماده ی درگیر شدن با محیط اطراف، همینکه هدفی را اراده میکنی و توپ را میخواهی شوت کنی ، تازه اول مشکلات است، چون اول از همه به پای خودت می چسبد! اگر شانس بیاوری و پاچه ات را نگیرد، باید منتظر باشی و ببینی این بندهای چسبناک آویزان، در هوا به چه چیزی گیر میکند !!


عقل حکم می کند کمترین اصطکاک را با محیط اطراف داشته باشیم تا سریعتر و راحت تر به هدفمان برسیم!

به قول حاج عمو که میگفت مثل آب جاری باش !

بله باید زیاد توجه نکنیم! زیاد دقت نکنیم، زیاد نرنجیم، زیاد جدی نگیریم !


حواسمان را فقط روی هدفمان متمرکز کنیم و حس های ظاهری و باطنی را بر روی اطراف ببندیم! اطرافی که برای ما اهداف کوچک و کاذب می تراشند!

عفو کنیم! « ببینیم و بگذریم » ... اگر آسان بگیریم، آسانتر رد می شویم ...

شاید این هم نوعی از عفاف باشد! یعنی حداقل ظاهری اش را نگاه کنیم عفت و عفو خیلی به هم شبیه اند ...

آدم عفیف از میل ها میگذرد، میل های زودگذر و کوچک و مشغول کننده را نادیده می گیرد. آدم صاحب عفو هم همینطور، راحت می بخشد !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا