سعی میکنم اینجا هم برخی ابیات ناب و زیبا رو با توضیح مختصری بذارم که دوستانی هم که دسترسی یا وقت ندارن بتونن استفاده کنن
اولین داستان مثنوی بعد از مقدمه داستان کنیزک و شاه هست
خلاصه اینکه شاه، عاشق کنیزکی میشه و اون رو میخره، کنیزک اما هر روز مریض و مریض تر میشه وکاری از دست طبیبان بر نمیاد و شاه هم که عشق کنیزک بر دلش نشسته بود به درگاه خدا استغاثه میکنه، خداوند هم حکیمی رو به سمت شاه روانه میکنه و حکیم از حال و روز کنیزک می فهمه که عاشق یک زرگر در سمرقند شده
تا بپرسید از سمرقندِ چو قند
نبض جست و روی سرخ و زرد شد
کز سمرقندی زرگر فرد شد
چون ز رنجور، آن حکیم این راز یافت
اصلِ آن درد و بلا را بازیافت

شاه کنیزک رو به زرگر میرسونه
کم کم از عشق کنیزک به زرگر کم میشه و بعد از مرگ اون کنیزک هم کاملا بی خیال عشقش میشه و چند بیت که به زیبایی میگه:
آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک
زانکه عشق مردگان پاینده نیست
زانکه مرده سوی ما آینده نیست
عشق آن زنده گزین کو باقیست
کز شراب جان فزایت ساقیست
عشق آن بگزین که جمله انبیا
یافتند از عشق او کار و کیا
تو مگو ما را بدان شه کار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
عشق و علاقه به دنیای فانی جز رنج و درد نیست، عشق و علاقه ای زیبا و روح افزاست، که الهی باشه