چند وقتی بود مشغول خوندن کتاب عدل الهی شهید مطهری بودم...
نبود وقت از یک طرف و سنگینی بحث هم از یک طرف باعث شد زمان زیادی طول بکشه، گرچه سه فصل آخرش رو هم نخوندم
یک مسئله ای که در مورد عدل برام وجود داشت این بود که بسیاری از مسائل آیا تبعیض نیستند؟ اینکه مثلا شخصی نابینا به دنیا میاد یا کسی در یک خانواده ی فقیر یا در یک کشور فقیر، یا در یک خانواده ی بی ایمان یا محیط بد تربیت میشه. چرا خدا همه رو یک طور نیافریده! چرا یک نفر باید در یک آتش سوزی بسوزه یا در یک زلزله بمیره!
مسئله ای که توی کتاب خیلی برام جالب و مفید بود این بود که به قول شهید مطهری، خلقت خداوند کلی و ضروری است و نه جزئی و اتفاقی!
چیزی که من برداشت کردم این بود که خدا پایه و اساس جهان را گذاشته، در این جهان یک سری علت و معلول هایی وجود داره.
همونطور که میدونیم خب جهان واقعا نظم داره یعنی همه چیز به جای خودش هست. تمام وسایل ضروری برای زندگی در این دنیا فراهم شده
همه چیز کاملا منطقی در کنار هم قرار گرفته. این وسط اگر انتظار داشته باشیم آتش گوشت رو برای ما بپزه اما صورت و دست ما رو نسوزونه این اشتباهه! اگر پدران ما در یک جامعه ی بی فرهنگ زندگی و زاد و ولد کنند خب ما هم طبیعتا در همون جامعه به دنیا میایم، این سوال که چرا من جای بهتری به دنیا نیومدم کاملا اشتباهه.
اکثر چیزها دلایل منطقی و علمی دارن، قیافه ی یک فرد، نقص عضوها، آتش سوزی، زلزله، مشکلات ذهنی هنگام تولد و... همه ی این ها کاملا به عواملی بستگی دارند و دلایل خاص خودشون رو دارند. چرا ما این ها رو به خدا نسبت میدیم؟
خداوند بزرگ بر همه چیز تواناست، و بر هم چیز هم احاطه داره، چون ما مخلوقاتش هستیم. اما نباید انتظار داشت خداوند نظام علت و معلولی را نقض کند، مثلا همه ی انسان ها در مقابل آتش آسیب ناپذیر شوند...
هر عملی در نوع خودش اثری داره و حتی برخی این اعتقاد رو دارن که اعمال کوچک گاهی تاثیرات بزرگی رو در پی داره ( رجوع کنید به فرضیه اثر پروانه ای) چون به هر حال با یک جامعه و سیستم پیوسته و تنگاتنگ سر و کار داریم و اعمال بر روی این سیستم منظم، مطمئنا اثری خواهد داشت.
حالا با این فرض شکر کردن خدا در اصل یعنی رضایت به همین سیستمی که خداوند آفریده.
مثلا شخصی که سرطان داره یا کسی از خونوادش رو از دست میده، منطقا نباید از خداوند شکایت بکند، به هرحال مرگ آن شخص دلیل خودش رو داشته و یا سرطان هم دلیل خاص خودش رو داشته.
چیزی که دراصل به عدل خدا برمیگرده اینه که جایی وجود داشته باشه که هرکسی اعمال و رفتارش با توجه به شرایطی که در اون بوده سنجیده بشه و عدل الهی در واقع اونجاست که مشخص میشه، مثلا کسی که در یک خانواده ی اهل علم و دانش به دنیا میاد با کسی که تمام زندگیش مشغول کارگری بوده و در شرایطی نبوده که از علم بهره ای ببره، متفاوت هستند و باید هر کدام با توجه به شرایطشون سنجیده بشن.
اما سوال من اینجاست که خداوند که قدرت دستکاری این نظام رو داره، آیا حاضر هست که این قوانین رو گاهی به صورت استثنا زیر پا بگذاره؟
مثلا وقتی ما دعا میکنیم که خدا بیماری ما رو شفا بده، آیا واقعا این دعا اثری خواهد داشت؟
آیا همین دعا کردن رو میشه جزء قوانین موجود در همین دنیا به حساب آورد؟
لطفا چیزهایی که به ذهنتون میرسه به من هم بگید!
پ ن 1: این چیزهایی که گفتم هنوز برای خودم ثابت نشده و بیشتر به عنوان یک فرضیه هست پس اگر نگاه شما چیز دیگه ای هست میتونید به من هم بگید
پ ن 2: سعی کنید از دلایل عقلی استفاده کنید و از داخل شرع و قوانین دینی بحث نکنیم! و اگر حدیثی رو هم میخواید بگید، سعی کنید از باب عقلی اون رو مطرح کنید.
سلام
خب راستش من فن بیانم خوب نیست؛ دقیقا اینی که شما فرمودید هست! یعنی خدا خودش همهی حالات رو میدونه و مسیری که ما انتخاب میکنیم رو میدونه. اصلا خدا به خاطر همین که همه چیزو میدونسته، و میدونسته که وقتی به ما اختیار بده ما چی رو انتخاب میکنیم میتونست از همون اول ما رو یک راست توی بهشت یا توی جهنم خلق کنه! (اینی که عرض کردم یک روایته) و دلیلی هم که اینکار رو نکرده و زمان رو خلق کرده و ما رو انداخته توش اینه که فردا مدعی نشیم که اِه! چرا به ما فرصت ندادی؟؟ اون خدا بوده و هست و میدونسته و میدونه، ما که مخلوقیم و نمیدونستیم! خدایی که به محدودیت دانش ما آگاهه این جهان و زمان و ... رو خلق کرده تا ما هم بدونیم تا ما هم تصمیم گیری خودمون رو ببینیم.
در مورد بداء هم همین طوره که فرمودهاید هست و بسیاری از علما هم میگن که این برای خدا محدودیت ایجاد میکنه و فلان. اما خب اینچنین نیست، اشکال از زبان الکن بنده هست که نتونستم بداء رو خوب توضیح بدم. اگر بداء رو خوب توصیف نکنیم این شبهه پیش میاد که خداوند (نعوذ بالله) یه کاری کرده بعدا نظرش عوض شده یه کار دیگه کرده. بداء تغییری هست که به واسطهی تغییری که مردم در خودشون انجام دادن توسط خدا ایجاد میشه (اینکه خدا خودش مستقیم دخالت میکنه یا نه رو نمیدونم) مردم بنیاسرائیل خودشون دعا کردن که خدا ظهور حضرت موسی براشون زودتر بفرسته، و اگرنه تقدیر مقدر شدهای که اونا توی مسیرش(با اعمال خودشون) افتاده بودن چیز دیگهای بوده. من این رو برای خودم اینطوری توجیه کردم که مثل مسیری که مردمی از dfaای رو طی کردن به یه حالت رسیدن (حالتی که 1000سال دیگه پیامبر نجات بخششون ظهور میکنه) بعد پشیمان شدن! دست به دامن خدا شدن و از او طلب بخشش کردن و خواستن کمکشون کنه، خداوند یک مرتبه حالتی که اونا الان توش حضور دارن رو تغییر میده به اون حالتی که اگه از یه مسیر دیگه میرفتن و میرسیدن به 400 سال دیگه، یعنی اونا بدون اینکه مسیری رو که به حالتی میرسه رو طی کنن سر از اون حالت در میارن! امیدوارم این دفعه تونسته باشم منظورمو بیان کنم. (اگه بازم نامفهومه بگید تا اصلا یک جوره دیگه توضیح بدم منظورم رو)
دربارهی قضا و قدر بنده علمی ندارم و فرمول و مثال خوبی را هم نمیدانم؛ عدل الهی را البته آنچه که شما تعریف کردهاید نیز نمیدانم. البته بارها دربارهی آن فکر کردهام، اما خب فکر من کجا و وجود لایزال پروردگار کجا!!!