عاقلان از دیوانه میترسند و دیوانه از عاقلان
دیوانه ای، عاقل نما شده، که عاقلان از وی نهراسند و وی از عاقلان
و چون به خلوت آید فراموشش شود که عاقلی بود در جمع دیوانگان یا دیوانه ای در عاقلان
و هم از عقل خویش بهراسید و هم از جنون، چنانکه عاقلان از دیوانه و دیوانه از عاقلان
و فریاد برآورد که ای عقل دهنده ی دیوانه و جنون دهنده ی عاقلان
اینک که از جنون و عقل، هردو می هراسم، و به هردو مبتلایم
و اینک که با عقل می دانم و بی جنون نمی دانم
و اینک که عقل می خواهد و جنون نمی خواهد
و اینک که عقل پیش می کشد و جنون پس می راند
و اینک که عقل تیغ کشیده و جنون سپر انداخته
و اینک که عقل ساخته و جنون سوخته
و اینک که عقل به جلو می خواند و جنون به عقب
و اینک که عقل به طلب می خواند و جنون به طرب
اینک مددی نما و راه بنمای و این معرکه را تسلایی ده
که تو بزرگی و راهنمایی و تسلا ده و بخشنده
سلام
اینک که از جنون و عقل، هردو می هراسم، و به هردو مبتلایم
و اینک که با جنون می دانم و با عقل نمی دانم
و اینک که جنون می خواهد و عقل نمی خواهد
و اینک که جنون پیش می کشد و عقل پس می راند
و اینک که جنون تیغ کشیده و عقل سپر انداخته
و اینک که جنون ساخته و عقل سوخته
و اینک که جنون به جلو می خواند و عقل به عقب
و اینک که جنون به طلب می خواند و عقل به طرب
حال باید چه کنم؟پس در این حلقه عدم،یا گودال مرگ،یا حتی زنجیره ی زجر عقل جنون را فرو می بلعد یا بر عکس نمیدانم!فقط خدا عاقبت به خیرمان کند
الدعا
یاعلی