بنا بر ثبت یک سری مسائل که گاهی بهش فکر میکنم میخوام در مورد ماجرای ازدواج بنویسم
و چند سال دیگه اگه عمری بود و این مطلب رو خوندم، ببینم آیا تفکرم تحت تاثیر شرایط تغییر کرده یا اینکه هنوز بر همانم که بودم!



اصل صحبت اینه که پیدا کردن کسی که مورد نظر ما باشه و با شرایط صعب و دشوار زندگی با من کنار بیاد ازون کاراییه که نشد نداره اما شدنشم به همین سادگیا نیست!

خب شما وقتی ازدواج می کنید دنبال کسی هستید که بتونید خیلی از حرف های نگفته ی خودتون رو بهش بگید! مسائلی که به هر دلیلی دوست ندارین دیگران بفهمن!

حالا مثلا همین موضوعات روزمره که اتفاق میفته، یا به قولی حالات خاصی که پیش میاد و شرایط خوب یا بدی که نمیتونید با هر کس در میان بگذارید.
پس اولین شرط رو میشه این در نظر گرفت که طرف مقابل دغدغه های شمارو داشته باشه، و تفکرش به شما نزدیک باشه!

یک وقتی هست من کسی هستم که اهل مادیاتم دوست دارم بیشتر درباره ی مادیات و پیشرفت در زندگی مادی صحبت کنم! اما طرف مقابل یک شخصی هست که به معنویات بیشتر اهمیت میده، اونوقت این از مادیات صحبت میکنه، اون از معنویات! و آنچه باید بشود نمیشود! البته اینم در صورتی اتفاق میفته که هر دو طرف غایت زندگی رو اون مسئله ببینن ( مادیات یا معنویات) و البته چاره داره


اما چاره اینه که ...




چاره اینه که در طول زمان تفکر صحیح رو برای نفر مقابل جایگزین کرد، البته مطمئنا باید طرفم واقعا ارزشش رو داشته باشه که بخوام خودم رو در همچین هچلی بندازم و ریسک به این بزرگی بکنم! چون ممکنه این طرز تفکر در طرف مقابل نهادینه شده باشه و به راحتی عوض نشه! خب راه حلی که اینجا هست اختلاف سنی هست که یک فاکتور مفید به حساب میاد، یعنی من با خانومی ازدواج کنم که سنش پایین تره به دو دلیل: اول اینکه هنوز شخصیت و آرمان هاش شکل نگرفته باشه و دوم اینکه به دلیل اختلاف سنی یک خرده بیشتر از آقای خونه حساب ببره!!!

یکی از دلایلی که در قدیم طلاق ها کمتر بود همین ازدواج در سنین پایین تر بود. حتی مرد هم موقع ازدواج سنش زیاد نبود، و این باعث میشد طرفین با هم راحت تر با هم کنار بیان! و شخصیتشون با هم رشد پیدا کنه...

اما خب ازدواج با خانومی که خیلی باهام اختلاف سنی داره هم برای من در شرایط خاصی اتفاق میفته! چون در حال حاضر زیاد به این مسئله مایل نیستم.

تا همین جا بسه . بعدا موارد دیگه رو مطرح میکنم!