وقتی یه دفعه میخوای از چیزی که 23 سال بودی دست بکشی

و چیز دیگه ای باشی سخته!


یعنی توی وجودت احساس میکنی دو تا « من» داری!

هر کدومش علایق و اعتقادات خودشون رو دارن و میخوان اونطوری که هستن پیش برن


البته احساس میکنم این، با اون چیزی که روان شناسا بهش میگن چند شخصیتی متفاوت هست!

در اصل این داره به من میگه که « من » مراتب مختلفی داره!


یک « من » اصلی ..

و مراتب پایین تر که اتوپایلوت هستن و طبق چیزی که از قبل براش تعریف شده و عادت داره عمل میکنه!


و صد البته تو باید با اون «من» اصلی ارتباط برقرار کنی و بهش اجازه بدی که حاکم بشه و دوباره مراتب پایین تر رو برنامه ریزی کنه


اما به نظرم اصل مسئله این هست که همیشه باید «من» اصلی حاکم باشه!

و هر حالت برنامه ریزی شده و فرمولیزه شده ای غیر از من اصلی که کنترل ذهن و اعمال و رفتار رو بر عهده بگیره دچار اشتباه میشه!


باید همیشه فکر کرد و با تامل و تعقل کار کرد!

چون هر واکنشی نسبت به شرایط موجود که از طریق عادت و دانسته ها و علایق و تعصبات انجام بشه امکان اشتباه داره!

چون هر لحظه ای و هر مکانی و هر موقعیتی و هر پیشامدی و هر حرفی، با لحظه و مکان و موقعیت و پیشامد و حرفِ مشابه قبلی متفاوت هست.


پس باید واکنش ها بر اساس تفکر و تعقل توسط اون « من » اصلی باشه، همون «منی» که اون رو تغییر دادیم و ساختیم.

و بحث اینجاست که سخته!