دیشب شام جایی دعوت شده بودیم به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

شام خوشمزه ای بود و مثل همیشه به گرمی رفتار می کردن


وقتی غذا رو خوردم چند لحظه ای به فکر فرو رفتم

گفتم این شام و این غذاهایی که چند بار اومدی خوردی همیشه یادت باشه

که دعوتت کردن و چطور با محبت رفتار کردن

تا آخر عمرت یادت باشه که نون و نمک خوردی اینجا

نکنه یه وقت اتفاقی بیفته و همه چیزو فراموش کنی

خلاصه به صورت عجیبی داشتم خودم رو نصحیت می کردم


یه دفعه ذهنم رفت به سمت حال و هوای این روزها

و حالت پشیمانی و خجلت عجیبی اتفاق افتاد...

وقتی این روزهای سخت همیشه به حالت طلبکارانه از خدا شکایت می کردم...

اما هیچ وقت یادم نبود که خدا مارو اینطور توی نعمت های فراوان غرق کرده

غذا و رزق هر روز، سلامتی جسم و روح، خانواده و اطرافیان و رفقای خوب و ...


با همه ی چیزهایی که خدا بهم داده اما چرا بعد از هیچ کدوم از غذاهایی که خوردم به خودم نگفتم که :

« این غذا و شام و ناهارهایی که هر روز میخوری همیشه یادت باشه

که خدا چطور بهت روزی داد و بی منت برات آماده کرد

تا آخر عمرت یادت باشه که نون و نمک خدا رو خوردی و سر سفره اش نشستی و بهت محبت کرد و نعمت داد !

نکنه یه وقت توی سختی قرار بگیری و داده هاش رو فراموش کنی! »


خدایا به داده ها و نداده هات شکر ...