همین که تا الآن هم سینه سپر می کند و دست و پایش را گم نمی کند به خاطر عزتی و اقتداری است که نظام در نظر دشمن دارد !
دیگر بیشتر از این چه انتظاری می شود داشت !
در آخر هم این شعر زیبا از آقای حسن صنوبری را به شما تقدیم می کنم:
هرچند شیخ ما گفت “این دست، برد برد است”
ما سالِ گوسفندیم، او گرگِ سالخورد است
باور مرا نیاید این ناگهان رفاقت
همواره شیخ، شیخ است؛ همواره لرد، لرد است
نه سبز میشود سرخ، نه سرخ میشود سبز
همواره ترک، ترک است؛ همواره کرد، کرد است
همواره اینهمانیست، «او» هیچوقت «ما» نیست
یا ما فریب خوردیم، یا او فریب خورده است
منظور شیخ تنها یک جرعه بود اما
معلوم شد از این بزم مقصودِ لرد، دُرد است
*
فرمود “دشمنی هم یک امر اعتباری است”
پس هیچکس نکشته است، پس هیچکس نمرده است
این طفلِ سربریده، قدری فقط مریض است
وآن پیرِ داغدیده، تنها کمی فسرده است
حلق برادرم را دیروز پاره میکرد
این پنجهای که امروز دست تو را فشرده است
این دزد _دزدِ دانا_ برده کلاه از ما
ای شیخ! از تو بنگر دستار را نبرده است؟
*
یا ما فریبخوردیم یا او… ولی برادر
ما سالِ گوسفندیم او گرگِ سالخورد است