و خداوند انسان را آفرید، بعد از بسیاری از مخلوقات خود!

او را هوشمندی عطا کرد، زیبایی داد و بر مخلوقات دیگرش برتری اش داد ...

انسان را متفکر، قابل تغییر و متعصب آفرید تا فکر کند، آگاهی هایش تغییر کند، و بر دانسته های خویش اصرار ورزد.


انسان بر روی زمین از گذشته تا کنون دغدغه های فراوانی داشته.

در سیر تاریخ گاهی برای غلبه بر زمین جنگید، گاهی برای غلبه بر حیوانات و گاهی نیز برای غلبه بر خود!

البته اگر جنگ برای غلبه بر خدا را نادیده بگیریم!


آدمی اما از آن زمان تا کنون وظایف متفاوتی را بر دوش گرفت

نقش هایی در جامعه که به دلخواه یا اکراه بازی کرد و موفق یا شکست خورده، دست از آن شست


گاه هدف خویش را یافتن ثروت و داشتن زندگی متمولانه می بیند و این فکر لحظه ای آرامَش نمی گذارد

گاهی قدرت و برتری جویی را سرلوحه قرار می دهد و گاه شهوت و لذت را

گاهی نیز از دنیا و ماده دست کشید و روی به زهد و عزلت نهاد


گاه کشاورزی شد و خدا را در میان جوانه های گندم یافت

گاه فیلسوفی شد و خود را نیز خیالی واهی پنداشت

گاه شاعری شد و از معشوقه اش سرود

گاه نویسنده ای شد برای نوشتن تفکرات خود، و گاه از برای غلبه بر تفکر دیگران قلم به دست گرفت.

گاه راه سفر پیش گرفت و زمین را در نوردید

گاه اما به آسمان چشم دوخت و گاهی در میانه ی آب ها روان شد


گاه خلقی را پرچم دار و راهبر بود و گاه سربار و گاهی نیز مطیع و رام ...

گه گداری نیز از جماعت برید و به گوشه ای خزید


انسانِ فیلسوف، انسانِ نانوا، منجم، کشاورز، دانشجو، راننده، نظامی، بیکار، دانشمند،شاعر، عابد،پزشک، میخواره، کشیش، فاحشه، سیاست مدار، دلال، یاغی، رفتگر، معلم، مدیر، پیامبر، ملحد، روانشناس، ورزشکار، ملّا، نقاش، وکیل، بقال، موسیقی دان، آتش نشان، نویسنده، ناخدا، کارگر، خلبان، بازیگر و ....


همگی انسانند و انسان چون ظرفی است برای حمل دانش، مهارت ها، علایق، سلایق، نیازها، استعدادها، باورها، تجارب، توانایی ها و ...

و چه دلیلی برای تفاوت آشکار انسان با حیوان، بهتر از این؟


این تفاوت بزرگ و این قوای نهاده شده در این موجود بی بدیل، آیا نشانی روشن برای عظمت این موجود نیست؟

و صد البته که هست، و اما سخن اینجاست که هدف چیست و مقصد کجاست ؟


این انسانی که خود به تنهایی یک جامعه می تواند باشد، تا چشم گشود خود را در میان جامعه ای از انسان ها یافت!

اما خالق چرا او را به این ورطه فکند؟ این قوا و برتری ها و برتری جویی ها، انسان را باید به کجا برساند؟


چه مسیری باید طی شود تا فرآیند زندگی به بهترین شکل کامل شود؟

آیا ما نیز به عنوان یکی از همین انسان ها می توانیم از هدف خلقت چشم بپوشیم؟


چه مسیری هدف ما را با هدف خالق یکی می کند و چه راهی ما را به مقصد درست می کشاند

این ها همان سوالاتی که آدمی بارها در عمر خویش می پرسد!


شاید کسی نداند خدا چرا انسان را آفرید ...

اما بسی جای خوشبختی است که می توان فهمید که « خدا میخواهد انسان چگونه باشد» !


هرچند به سختی یا به آسانی بفهمیم!

اما باید بدانیم و باید بفهمیم که خداوند خالق انسان، میخواهد او چگونه زندگی کند، و برای چه هدفی تلاش کند ...


باید بدانیم در هنگامه ی مرگ با خود چه می بریم!

یا بهتر بگویم، خودمان را چگونه می بریم!