کربلایی معلم است ...

معلمی که سال ها با استاد و عموی من همنشین بود ...

شاید بیست سال ...

در مورد حاج عمو شاید بعدا بگویم ...

کربلایی اما بهتر از ما قدرش را دانست و راه عرفان را خوب از او یاد گرفت ...

کربلایی میگفت: این مسیر که پیاده می رویم مانند برزخ است و ما آن را طی می کنیم ...

کربلا هم قیامت است ...

باید سختی بکشی تا به امام برسی ... باید پاک شوی ...

جلوه های خدا را اینجا بهتر از هرجایی می توانی ببینی ...

که چگونه بندگان را گرد آورده، غذا می دهد، مسکن می دهد و هزار نکته ی ریز و درشت و تجلیات دیگر که می توانی در این مسیر ببینی ...

کربلایی میگفت: ببین کدام اسم و صفت خدا اینجا تجلی کرده ...

میگفت: فکر کن و بنویس ... که پیامبر فرموده: قَیِّدُوا العِلمَ بالکِتابِ ( علم را، با نوشتن در بند کشید. )


من هم میخواهم بنویسم چیزهای اندکی را که یاد گرفتم و فهمیدم ، تا بعدا این آیات خداوند را فراموش نکنم.