من و ماه

رو به یار

۱۱۶ مطلب با موضوع «دست نوشته» ثبت شده است

نوش دارو !

اول خدا رو شکر به خاطر سلامتی و شفایی که توی دوا گذاشته !

بعدم اینکه خدا پدر مادر اونی که استامینوفن رو ساخت بیامرزه !!

مغزم داشت در میومد ! D:

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

و خداوند ما را آفرید!



و خداوند انسان را آفرید، بعد از بسیاری از مخلوقات خود!

او را هوشمندی عطا کرد، زیبایی داد و بر مخلوقات دیگرش برتری اش داد ...

انسان را متفکر، قابل تغییر و متعصب آفرید تا فکر کند، آگاهی هایش تغییر کند، و بر دانسته های خویش اصرار ورزد.


انسان بر روی زمین از گذشته تا کنون دغدغه های فراوانی داشته.

در سیر تاریخ گاهی برای غلبه بر زمین جنگید، گاهی برای غلبه بر حیوانات و گاهی نیز برای غلبه بر خود!

البته اگر جنگ برای غلبه بر خدا را نادیده بگیریم!


آدمی اما از آن زمان تا کنون وظایف متفاوتی را بر دوش گرفت

نقش هایی در جامعه که به دلخواه یا اکراه بازی کرد و موفق یا شکست خورده، دست از آن شست


گاه هدف خویش را یافتن ثروت و داشتن زندگی متمولانه می بیند و این فکر لحظه ای آرامَش نمی گذارد

گاهی قدرت و برتری جویی را سرلوحه قرار می دهد و گاه شهوت و لذت را

گاهی نیز از دنیا و ماده دست کشید و روی به زهد و عزلت نهاد


گاه کشاورزی شد و خدا را در میان جوانه های گندم یافت

گاه فیلسوفی شد و خود را نیز خیالی واهی پنداشت

گاه شاعری شد و از معشوقه اش سرود

گاه نویسنده ای شد برای نوشتن تفکرات خود، و گاه از برای غلبه بر تفکر دیگران قلم به دست گرفت.

گاه راه سفر پیش گرفت و زمین را در نوردید

گاه اما به آسمان چشم دوخت و گاهی در میانه ی آب ها روان شد


گاه خلقی را پرچم دار و راهبر بود و گاه سربار و گاهی نیز مطیع و رام ...

گه گداری نیز از جماعت برید و به گوشه ای خزید


انسانِ فیلسوف، انسانِ نانوا، منجم، کشاورز، دانشجو، راننده، نظامی، بیکار، دانشمند،شاعر، عابد،پزشک، میخواره، کشیش، فاحشه، سیاست مدار، دلال، یاغی، رفتگر، معلم، مدیر، پیامبر، ملحد، روانشناس، ورزشکار، ملّا، نقاش، وکیل، بقال، موسیقی دان، آتش نشان، نویسنده، ناخدا، کارگر، خلبان، بازیگر و ....


همگی انسانند و انسان چون ظرفی است برای حمل دانش، مهارت ها، علایق، سلایق، نیازها، استعدادها، باورها، تجارب، توانایی ها و ...

و چه دلیلی برای تفاوت آشکار انسان با حیوان، بهتر از این؟


این تفاوت بزرگ و این قوای نهاده شده در این موجود بی بدیل، آیا نشانی روشن برای عظمت این موجود نیست؟

و صد البته که هست، و اما سخن اینجاست که هدف چیست و مقصد کجاست ؟


این انسانی که خود به تنهایی یک جامعه می تواند باشد، تا چشم گشود خود را در میان جامعه ای از انسان ها یافت!

اما خالق چرا او را به این ورطه فکند؟ این قوا و برتری ها و برتری جویی ها، انسان را باید به کجا برساند؟


چه مسیری باید طی شود تا فرآیند زندگی به بهترین شکل کامل شود؟

آیا ما نیز به عنوان یکی از همین انسان ها می توانیم از هدف خلقت چشم بپوشیم؟


چه مسیری هدف ما را با هدف خالق یکی می کند و چه راهی ما را به مقصد درست می کشاند

این ها همان سوالاتی که آدمی بارها در عمر خویش می پرسد!


شاید کسی نداند خدا چرا انسان را آفرید ...

اما بسی جای خوشبختی است که می توان فهمید که « خدا میخواهد انسان چگونه باشد» !


هرچند به سختی یا به آسانی بفهمیم!

اما باید بدانیم و باید بفهمیم که خداوند خالق انسان، میخواهد او چگونه زندگی کند، و برای چه هدفی تلاش کند ...


باید بدانیم در هنگامه ی مرگ با خود چه می بریم!

یا بهتر بگویم، خودمان را چگونه می بریم!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

خنده


دو مصرع لبخندت، مطلع تمام شعرهای من است!


پ ن : تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم، تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

روح 3

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
علیرضا

کم صحبتی!

در راستای تلاشی که این روزها دارم برای حرف نزدن و سکوت

و حذف یک سری کارها از برنامه ی روزانه

و اینکه واقعا حرفی هم برای گفتن ندارم

سعی میکنم اینجا کمتر بنویسم!

مگر اینکه واقعا چیز به درد بخوری داشتم که توی این دفتر مجازی بنویسم یا مسئله ای بود که نیاز به ثبت داشت یا موردی باشه که بتونم با دوستان مجازی به اشتراک بگذارم.


پ ن :این شعر رو خیلی وقت پیش گفته بودم:

از می و مستی جوابم کرده اند

در میان آتش آبم کرده اند

چند روزی فارغ از عشقش شدم

در سحرگاهان به خوابم کرده اند

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

20 روز - 2

اما چیزایی که واقعا حالمونو بد کرد یکیش مثل قضیه ی آقای یونسی بود که دهن بی خاصیتشو باز کرده بود و لجن پراکنی کرده بود

و بعدش سکوت و انفعال دستگاه دیپلماسی در مقابل عربستان به مناسبت های مختلف

بعدش هم خبر مذاکرات که واقعا از بعضی جهات خوشحال کننده بود اما از بعضی جهات نا امید کننده و عصبانی کننده

خدا رو شکر یک پیشرفتایی کردیم و دیگه حاضر نیستیم از بعضی حقوق خودمون بگذریم. و به قول یکی از نماینده ها: « اون زمانی که بگیم نفت بو میده گذشته ! » و حتی حسن روحانی هم فهمیده که زمانش گذشته !


البته حتما اگر مایل باشید از سوهان مرحوم فردو و پسران براتون سوغات میارم تا بخورید و تلخی زور و استکبار رو کاملا بچشید!


درین که سلطان حسن روحانی و جناب ظریف الممالک از ترس انتخابات های آتی به هر دری میزدن که توافق کنن شکی نیست

اما واقعا خود اوباما هم نمیدونست که حاضرن به نیابت از کل مردم ایران از خیر فردو بگذرن و ذخایر اورانیوم رو دود کنن بره هوا و ...


مرثیه سرایی آخر رو تقدیم میکنم به روح پر فتوح این دوستانی که رفتن تو خیابون جشن گرفتن!
البته اینم بگم اینا همونایی نیستن که میرن توی پارک به هم آب می پاشن! یا اونایی نیستن که میرن توی ختم فلان خواننده به هم شماره میدن! اصلا این جشن و بزن برقص هم همه اش از عرق ملی سرچشمه میگیره!
واقعا جشن هم داره
برای اینکه چند کشور قلدر و دروغگو اومدن حق مارو سلب کردن و مارو تحریم کردن و ما هم ارزش بالایی برای توهم و دروغ این ها قائل شدیم. اونوقت ما از حقوق اصلی خودمون گذشتیم و هزار تا امتیاز دادیم تا اعتماد این ها رو جلب کنیم و یک سری از حقوق دیگه ی ما رو بهمون پس بدن ( آیا بدن ، آیا ندن! )

اونوقت واقعا باید جشن برگزار کنیم و این پیروزی ملی رو خجسته بداریم!!  شما هم باید احساس افتخار کنید! یعنی باید بکنید !

حالا بگذریم که سینه سپر کردن جناب آقای ظریف و کلا اساس مذاکرات پشتوانه ی دیگه ای داره که هر ذی شعوری با یک اوپسیلون درک و عقل میتونه بهش پی ببره

یکی منو از برق بکشه !
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

20 روز - 1

اولین اتفاقی که قبل از سال جدید افتاد سفر خوب و باحالی بود که با دوستان به خوزستان داشتیم

خیلی باحال بود

خیلی چسبید

عکساشم بیاد میذارم

گرچه مناطقی که دوست داشتم برم نتونستم، مثل هویزه و فکه و شرهانی و اروند و ...

اما شلمچه و طلاییه و منطقه فتح المبین و شوش رو رفتیم که بعد از سه سال دوری واقعا روحیه بخش بود.

مجید و مسیح و محمد رضا و علی هاشمی بودن که جذابیت سفر رو چهار برابر میکردن!

البته آقا مجیدم که باهاش آشنا شدیم جذابیت سفر رو پنج برابر کرد

و بقیه ی بچه های باصفای حوزه هنری و موسسه طلوع که به تدریج جذابیت سفر رو چندین برابر میکردن ؛)


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علیرضا

بازگشت!

از روز 26 اسفند تا خودِ الآن که 16 فروردین باشه تقریبا 20 روز رو به استراحت گذروندم!

و تا خودِ همین الآن اینترنت درست حسابی هم نداشتم!

ان شالله مینویسم از اتفاقای خوب و بد و بسیار بد این 20 روز !

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

قلم


قلم را گاهی با خون تازه ای که از رگ های بریده شده ی خواب غفلتم می چکد، تر می کنم

گاهی با آب دهانی که از سیری و لذت بر چانه ام روان شده، می خیسانم

گاهی مرکّبش را از خیسی چشم ها عاریت می گیرم

گاهی قلم خویش را از عرقِ سردِ خستگی ها و پشیمانی ها، می گریانم

گاهی هم مرکبی نیست و تیزیِ قلم را سخت بر سینه ی فراخِ دفترم می فشارم تا خون دل دفتر برون بطراود و جوهری ناب به دست دهد!


و قلم نوشت

و تیرگی را برای دل صاف دفترم به ارمغان برد

زشتی را در آیینه ی ورق های دفترم فریاد زد

گمگشتگی را در دنیای بی پایانِ سپیدی زایید

در توازن و عدالتِ بی کرانش، خون به پا کرد

نطفه ی دروغ و تزویر را دل اوراقش نهفت

تار های آهنگینِ خط به خطش را شکافت

نقطه ی تردید را سرِ خطِ ایمان گذاشت

صفحاتش را نمایشگاه آرزوهای محال ساخت

کلمه به کلمه، خستگی و نا امیدی را نقش کرد

و در هر گفته ای هزاران ناگفته نوشت

در دل نیکی، منفعت نوشت و در دل بدی، بدی

به خط آدمی، زبان حیوانی نگاشت

ایثار و عزت را در کلمات به زنجیر کشید

شاعرانه از بیداری گفت و چرت می زد

مست بود و در سکراتش عقل را نجس کرد

خط به خط گریست و ضجه ها سر داد

از پشیمانی می نوشت و می خندید

سپیدی دفتر را می ستایید و سیاه می کرد

بوسه بر پیشانی اش می زد و تیغ به حنجرش

می نوشت و می نوشت و می نوشت

تا به برگ آخر رسید ...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا

حرفی نیست ظاهرا


این صدمین بار متوالی بود که صفحه ی ارسال مطلب رو باز میکردم و بعد از نیم ساعت می بستم

اما این بار دیگه نبستم گفتم همینو هم بنویسیم خالی از لطف نیست!

حداقل ابراز وجوده دیگه

:))


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا