تویی که حتی یک بار هم قرآن رو به دقت و با حوصله مطالعه نکردی و نمیدونی توش چی نوشته!
بیجا میکنی میای ادعای حزب اللهی بودن و بچه شیعه بودن و مسلمان بودن میکنی!
حتی خودم.... حتی شما دوست عزیز!!
تویی که حتی یک بار هم قرآن رو به دقت و با حوصله مطالعه نکردی و نمیدونی توش چی نوشته!
بیجا میکنی میای ادعای حزب اللهی بودن و بچه شیعه بودن و مسلمان بودن میکنی!
حتی خودم.... حتی شما دوست عزیز!!
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نیی شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت کین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زانکه می گفتی نیم با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
درد بی دردی علاجش آتش است
شاعر: مجذوب تبریزی
تجربه ثابت کرده هیچ کپی ای برابر اصل نیست!
یعنی اگر دل به یه چیزی بدی، و گمش کنی! یه عمرم که دنبال مثلش باشی ، عمرا پیدا کنی!
هیچ کدومشون مثل اون اصلیه نمیشن!
هرچقدر بگردی فقط سرخورده تر میشی!
جنس کپی هرچقدرم خوب باشه، هرچقدرم بهتر باشه، باز اون چیزی نیست که تو میخوای! اون چیزی نیست که تو انتظار داری!
راه حلش اینه که دنبال یه اصل دیگه باشی! محدودیتای ذهنتو برداری و ازون اصلی دل بکنی! نگاهتو باز کنی و دنبال یه جنس اریجینال جدید باشی! ( اما مگه میشه به این راحتیا ؟؟ )
والا ...
عادت کردیم که ناراضی باشیم!
از دماغمون، از ریختمون، از سر تاس و قد کوتاهمون!
از لاغری و چاقیمون! از نداریمون، از ساعت کاری یا بیکاریمون!
از رفیقا و آشناها ...
حتی از خدا هم! عادت کردیم که ناراضی باشیم!
تنها چیزی که ازش راضی هستیم، همون خودِ خودِ خودمونیم!
فقط از خودمون راضی هستیم!
انگار نه انگار هزار تا اخلاق گند و ناپسند داریم و جیگر دیگران رو خون کردیم!
لبخند تلخ مسخره ی رضایت از خود روی لب تک تکمون هست، فقط باید ببینیمش!
همین خودخواهی و از خودراضی بودن ماست که انقدر دست و پامون رو بسته!
چرا ما آدما هیچی نمی فهمیم؟؟
چرا نمیفهمیم کجا باید راضی باشیم و کجا باید ناراضی باشیم؟
بعضی آدما از جمله خودم بسیار اهل وانمود کردن هستیم
وانمود میکنیم آدم خوبی هستیم. وانمود میکنیم حرفی برای گفتن داریم. وانمود میکنیم یک سری ارزش ها و آرمان هایی داریم
وانمود میکنیم غیرت داریم. وانمود میکنیم آدم مهم و دوست داشتنی برای دیگران هستیم.
حتی گاهی وانمود میکنیم اطرافیان و مخاطبینمون هیچی نمیفهمن و نمیدونن که داریم وانمود میکنیم
و اونقدر این روند ادامه پیدا میکنه که نمودهای اصلِ اصلِ خودمون دیگه کمتر در رفتار و گفتارمون دیده میشه!
و میشیم یک « وانمود » که دست و پا داره!
اما متوجه نیستیم گاهی در رفتار و گفتارمون یک سری از نقاطی رو که سعی کردیم با وانمود کردن های بسیار، اون ها رو بپوشونیم، آشکار میشن و بقیه به یه چشمه هایی از اون چیزی که واقعا هستیم پی میبرن!
و این خیلی بده !
بالاخره تنها راهش اینه که واقعا اون چیزی که وانمود میکنیم هستیم، بشیم! یا اینکه دیگه حداقل وانمود نکنیم!
اما تا اونوقت، خدایا پرده بر نینداز!
آمین
سردرد دارم به شدت!!
اصلا نمیتونم کار کنم!
آخرین بارمه که حماقت میکنم شب زیر کولر میخوابم!!